مسئله جبر و اختیار یكی از دشوارترین مسائل اعتقادی در گستره دینپژوهی است. از یک سو، مسئله علم الهی، قضا و قدر الهی، مشیت و اراده الهی و توحید افعالی مطرح است و از دیگر سو، مسئله ارسال رسل و انزال کتب، تكالیف شرعی و عذاب و عقاب اخروی که بر اراده و اختیار انسان متفرع است. با توجه به مسائل یادشده، به طرح چند پرسش اساسی میتوان پرداخت: اگر كارهای اختیاری آدمی از اول متعلق علم الهی یا قضا و قدر حتمی الهی واقع میشوند، انسان چگونه دارای اختیار است؟ اگر تسلسل در اراده محال است و هر ارادهای باید به اراده واجبالوجود منتهی شود، چگونه میتوان به اختیار برای انسان قائل شد؟ توحید افعالی با اختیار انسان چگونه سازگار میباشد؟
نگارنده در این اثر به بررسی این مسئله از منظر حكمت مشاء و عرفان اسلامی پرداخته و در پایان، میزان تأثیرپذیری عالمان دینی معاصر از اندیشۀ حكیمان مشاء و عرفان اسلامی را تبیین کرده است.